زهرا (س)
دید،و درخشت خام
ای تو!
تو که با منی !
بی تعارف گویم :
نه من،
و نه تو ،
در آینه، آری،
در آینه حتی نتوانستیم دید!
اما او بدید!
و چه خوب !
خوبتر از این ،آیا؟!
فاطمه را می گویمی ،
آنسان که پدر می دیدش،
همان پیرش وپیامبرش ؟!
اگر نیست پس چرا بشکست؟!
و چه راهت!
اگر نیست ،پس چرا پرپر؟!
و چه زود!
اگر نیست چرا به دامان نشست ،آتش را ؟!
و اگر نمی نشست ،آتش را ؟!
و اگر نمی نشست ،
این دل من ، آن دل تو ،
که بس عفن بارند،
با کدامین عطر
عطر آگین توانند شد؟!
جانان من!
گل تا به آتش ننشیند ،
عطرنخواهد شدن ،
و تا نشود ، آن بقاءرا،
و بها را ،
چگونه داش ارزانی بدارند؟!
فاش می گوییم و از گفته خود دلشادم ،که :
اگر نبود فاطمه ، نبود ،
عالم رامی گویم،
جز یکی گنداب
و نیز آدم!
و اگر ،
عطر فاطمه می بارید
برسروروی دلها،همه،
همین تعفن باقی نیز باقی نبود!
و نیز گفته ات باشم :شستشوی باید،
و در پی اش عطرها چه به کار آید!
ورنه
به چه کار آید؟!
کلمات کلیدی :